مادرانه

تولد دختر عمه

سلام نی نی گلم خوبی فدات شم فرشته من زودی بیا دیگه اومدم خاطره دیروزمو برات بگم دیروز بلخره آخرین امتحانمو دادم کلی راحت شدم انگاری یه بار بزرگ از رو دوشم برداشته شد آخه فدات شم این ترم کار عملی زیاد داشتم برای همین خسته شدم میخوام یکم استراحت کنم و بشینم درس بخونم تا تابستون بتونم کنکور بدم البته بستگی به اومدن تو داره که چجوری بتونم خلاصه بعد دانشگاه عمو م اومد دنبالم چون پام خیلی درد میکرد آخه چندوقت پیش که با خاله جون بابایی رفتیم بازار خوردم زمین نفهمیدم پام در رفت چی شد ولی رفتیم پیش یه آقایی که اگه در رفته بندازه ولی زیاد فرقی نکرد بگذریم حالا تو این وضعیت تولد دخترعمه  بود عمه ام کلی زحمت کشیده بود و شام همه رو دعوت کرده بود ب...
20 فروردين 1393

بازم انتظار

سلام گلم خسته ام  دیگه صبر ندارم این ماهم الکی گذشت بازم یه بی بی لعنتی الکی مثبت شد امروز رفتم آزمایش دادم با این که میدونستم منفی میشه ولی دیوونه شدم انگار به هیچ کی ام نگفتم حتی همسری بعدم مامان ماشین فرستاد اومدم خونشون تا ساعت 6:30 شد رفتم اتاق قایمکی زنگ زدم به آرمایشگاه گفت یه ربع دیگه زنگ بزن این یه ربع کلی نظرو نیاز کردم تا این که دوباره زنگ زدم و گفت منفیییییی بازم دنیا رو سرم خراب شد خدایا تا کی باید صبر داشته باشم تا کی!!؟؟ 8 ماه انتظاز حالم بد  خدایا کمکم کن دوستای گلم واسم دعا کنید نیاز دارم به دعاهاتون
20 فروردين 1393

دهمین ماه انتظاز

سلام گل من سلامی پر از آه و اندوه سلامی پر از حسرت مادرانه سلامی پراز درد و رنج پر از عذاب عذابی که باهاش روز به روز دارم آب میشم عذابی که هرروز چشمامو بارونی میکنه سال نوشد و 10 ماه گذشت از عشق مادرانه ام ولی هنوز در حسرت مادر شدنم خیلی از فامیل و دوست تو این مدت مادر شدن ولی من هنوز... نمیدونم اینا از تقدیر من یا این که تقصیر من!!؟؟ من تحمل ندارم صبرم کم طاقت ندارم تو صف منتظرا وایستم کاش خدا زودتر این هدیه رو به من بده این عید رفتیم مشهد  با مامان جون ودایی و خاله و شوهر خاله و دختر خاله وای چقدر دلم میخواست  خیلی خوب بود تو رو خیلی ازش خواستم بهش گفتم هروقت دامنم سبز شه من&nb...
20 فروردين 1393

دلنوشته من

یعنی میشه منم یه روزی مادر بشم یعنی میشه..... منم یه روزی برم بی بی بزارم مثبت شه دوتا خط پررنگ بعد یه جیغ بزنم برم بدو بدو به مامان و خواهرم زنگ بزنم مژده بدم بعد شوهری و سورپرایز کنم بعدم یه آزمایش خون با بتای بالا بعد با همسری بریم سونوگرافی صدای قلبشو بشنومو بشه برام زیباترین آهنگ دنیا روز به روز شکمم بزرگتر شه و من هی نوازشش کنم لگداشو حس کنم روز به روز این موجود کوچولو تو وجودم  رشد کنه و از من تغذیه کنه و بشه عشقم ودر آخر بعد 9 ماه بتونم این هدیه آسمونی و ببینم و اولین کسی باشم که بوسش میکنم بعد بهش شیر بدم و تو آغوشم ساعت ها بوسش کنم و قربون صدقش برم دستای خوشگل و کوچولوشو بگیرم تو دستم و تمام وجودم گرم بشه ...
20 فروردين 1393

کودک من

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می دهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاسها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن!
18 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد